بیا فکر کن که ما
برای هم بزرگ شدیم
شدیم دو خطِ موازیِ طولانی؛
به درازای دوازده سال دلتنگی
و حسرت دیدن یک لحظه از دور،
شدیم بیابانی به وسعت یک بی سر و ته مکانی؛
که تشنه ی شنیدن زمزمه ای
از یک گمشده ای
آنطرفِ شنزار بود..
شدیم شبیه پل چوبیِ مخروبه ی دور افتاده
که میشود از آن گذشت ولی
میترسیم.
بیا برای هم بشکنیم
شاید
به هم برسیم...