برگ هایی از دفترم

این سکوتم است که میخوانی...

برگ هایی از دفترم

این سکوتم است که میخوانی...

سلام خوش اومدید
اینجا هر نوشته ای که وجود داره،به قلم خودم هست.مطلب کپی شده وجود نداره.
ممنون میشم بعد از خوندن هر نوشته، نظرتون رو برام ثبت کنید

آخرین مطالب

حتی اولین لباسی که پشت ویترین مغازه به دلت میشینه رو نمیتونی فراموش کنی

و آخر سر هم بر می گردی همونو میخری

عشق اول که دیگه جای خود داره...




پی نوشت:برام کامنت بذارین.پیشاپیش ممنون دوستان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۷ ، ۲۱:۲۷
Kimia

دیروز

مترو

کسی رو دیدم که چشماش رو بسته بود و یه هندزفری گذاشته بود تو گوشش و ..هق هق گریه میکرد..چشماش رو باز نمیکرد اما هر چند ثانیه یه بار،یه قطره اشک قِل میخورد میومد پایین صورتش...

موقع پیاده شدن،یه آدم معمولی ای بود که بدو بدو داشت میرفت سمت تاکسیا..


امروز

مترو

کسی رو دیدم که چشماش رو بسته بود و...هر چند ثانیه یه بار،یه لبخند گنده رو صورتش درست میشد!فکر کنم تو دلش، داشت از خنده غش میکرد..هندزفری هم تو گوشش نذاشته بود حتی!

موقع پیاده شدن،یه آدم معمولی ای بود که بدو بدو داشت میرفت سمت تاکسیا..

.

میدونی راستش..آدما خیلی عجیبن!!


پی نوشت: نظر بدین دوستان.من خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم😊


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۲۴
Kimia

و حالا

عشق؛

همان گمشده ایست

که روزگاری 

پیدایش کرده بودم..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۶ ، ۱۹:۱۵
Kimia

میخواستم بشوم "او"

"او" تمام هر آنچه که میخواستم بود..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۰:۰۵
Kimia

نیست؛

ولی دارمش!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۸:۵۶
Kimia


برایش نوشت:

"تو فردایی؛

همانی که قرار است به خاطرش 

زنده بمانم"


برایش نوشتم:

تو دیروزی؛

همانی که به خاطرش 

مُردم...





برایش نوشت:

"انقدر از تو مینویسم تا همه عاشقت شوند"


برایش نوشتم:

انقدر از تو نوشته ام که خودت هم نمیدانی

اما پنهان کردم؛

نمیخواستم هیچکسی جز من عاشقت شود




برایش نوشت:

"هنوزم میشه عاشق بود

تو باشی کار سختی نیست"


برایش نوشتم:

دیگه نمیشه عاشق بود

تو نباشی

کار سختیه






برایش نوشت:

"عشق،

لبخند،

زندگی"


برایش نوشتم:

عشق..

گریه..

مرگ..




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۶ ، ۲۰:۵۳
Kimia

در امتداد قطار میروم

در امتدادِ رفتن

و نرسیدن.

نگاه میکنم

تمام قطار را 

شروعش را

پایانش را..

میروم

اما نمیرسم

می ایستم؛

اما رفته ای...

یکی از صندلی های همین قطار

تو را میشناسد..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۶ ، ۱۴:۳۷
Kimia

دیدن روی ماه او

شد غزلی نیمه تمام..



پی نوشت:(تکمیل میشود)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۲۳:۵۷
Kimia

دوباره شنیدَمَت

از پشت تازیانه ی باد

موهایم را کنار گوشم پرواز میداد؛

و زمزمه میکرد

تو را...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۲۲:۳۲
Kimia

سنگ بودم

سرم به کار خودم بود

نسیمی وزید و 

برگ پاییزی را

کنار دلم انداخت

درست کنار دلم.

سنگ بودم ولی 

سرم به کار خودم نبود

انقدر نگاهش کردم 

انقدر ماند 

تا

عاشقش شدم.

نسیمی وزید و...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۰۹
Kimia